loading...
سایت عاشقانه داستان عشق
تبلیغات
جای تبلیغات
sobhan بازدید : 201 سه شنبه 16 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

سلام گلم میخوام داستان عشقمو برات بگم...

برو واسه همه بنویس ک من عاشق بودم خیلی دوستش داشتم

ولی چ فایده وقتی ادمای نامرد اجازه ندادن....... 

منو محمد تو مسیر مدرسه باهم دوست شدیم...سه سال دبیرستانم رو تو مدرسه...

میخوندم اونم دانشجو بود هرروز دم مدرسه منتظر من بود

با هم میرفتیم خونه اون عاشقم بود  همش بهم میگفت عروسک یه عشق واقعی داشتیم

اون همه خانوادش میدونست ولی من فقط مامانم میدونست

و دختر عموم و خالم همین ی روز بدون هیچ خبری اومد  دم خونمون زنگ زد بیا پایین رفتم تو ماشین دیدم

حالش خوب نیس . دست گزاشتم رو سرش پیشونیش سرد سرد بود دستاشو گزاشته بود

پشت سرش یهو دستشو کشیدم  دیدم داره مثل ابشار خون میزنه بالا پریدم پشت فرمون

و رفتم بیمارستان چ شبی بود اونشب بیمارستان و گزاشتم روسرم همه درداشونو یادشون رفته بود

و منو اروم میکردن دکتر اومد . گفت خانوم اروم باشین خیلی ساده گفت ایشون مبتلا ب سرطان هستن.

  ای خداااااااااااااااااااااااا چرا اینکارو باهام کردی؟

بقیه در ادامه مطلب

سلام گلم میخوام داستان عشقمو برات بگم...

برو واسه همه بنویس ک من عاشق بودم خیلی دوستش داشتم

ولی چ فایده وقتی ادمای نامرد اجازه ندادن....... 

منو محمد تو مسیر مدرسه باهم دوست شدیم...سه سال دبیرستانم رو تو مدرسه...

میخوندم اونم دانشجو بود هرروز دم مدرسه منتظر من بود

با هم میرفتیم خونه اون عاشقم بود  همش بهم میگفت عروسک یه عشق واقعی داشتیم

اون همه خانوادش میدونست ولی من فقط مامانم میدونست

و دختر عموم و خالم همین ی روز بدون هیچ خبری اومد  دم خونمون زنگ زد بیا پایین رفتم تو ماشین دیدم

حالش خوب نیس . دست گزاشتم رو سرش پیشونیش سرد سرد بود دستاشو گزاشته بود

پشت سرش یهو دستشو کشیدم  دیدم داره مثل ابشار خون میزنه بالا پریدم پشت فرمون

و رفتم بیمارستان چ شبی بود اونشب بیمارستان و گزاشتم روسرم همه درداشونو یادشون رفته بود

و منو اروم میکردن دکتر اومد . گفت خانوم اروم باشین خیلی ساده گفت ایشون مبتلا ب سرطان هستن.

  ای خداااااااااااااااااااااااا چرا اینکارو باهام کردی؟

همون جا بیهوش شدم فرداش منو محمد با هم ب هوش اومدیم.  با سرم تو دستم دویدم

تواتاقش خوابیدم روسینشو تا ی ساعت اشک ریختم یعنی میشد؟

من عشقم بمیره؟

ن باورم نمیشد خلاصه تو این 6 ماه حیاطش باهم ازدواج کردیم

  صاحب ی نی نی شدم ک پدر نداره تنها بزرگش کردم برامون دعا کنین .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام خوش امدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    ایا این سایت خوب هست
    عاشقانه

    کد اهنگ پیشواز

    آمار سایت
  • کل مطالب : 470
  • کل نظرات : 50
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 80
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 587
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,195
  • بازدید ماه : 4,845
  • بازدید سال : 42,748
  • بازدید کلی : 361,684